باید بمانی که بیاید و درد های کهنه ی تو و تمام عالم را درمان کند و تو چشم به راهش میمانی با انتظاری ترکیب شده با امید .
میگویند سواری است از آفتاب ، از روشنی ، با ردایی سبز و شمشیری از عدل .
میگویند قامت سبزی دارد و خالی بر گونه
میگویند از راه سپید می آید با بارانی از نور
میگویند میگویند کعبه میزبان قدوم پاک او و تکیه گاه او خواهد شد
نمیدانم . شاید روزی بیاید که جز مشتی پر از این پرنده در قفس نباشد.
اما در انتظارش میمانم تا روزی که در باغ خدا را باز کند و عطر دل انگیز حضورش در سراسر عالم بپیچد و دنیا از نور جمالش روشن گردد .
با جانی آماده ی قربانی شدن ، چشم به راهش میمانم تا بیاید و بیقراری هایم با یک تبسم او را آرام گیرند و نیم نگاهش آبی بر آتش درد فراق باشد .
آن وقت با او بودن چه خوش است و یک قطره از جام وصال او نوشیدن چه خوشگوار تر از تمامی آب های عالم .
ای عزیز ببخش بر من اگر با جانی نه اک و دلی نه روشن و اعمالی نه مقبول ، مشتاق تو ام ، اما باور کن که در سر سودایی جز محبت تو نیست و خیالم از نقش و نگار تو پر است .
صل الله علیک یا صاحب العصر و الزمان.
:: برچسبها:
درد و دل با امام زمان ,
امام زمان ,
امام مهدی ,
صاحب العصر و الزمان ,
دلتنگی ,
غربت ,
غریبی ,
تنهایی ,
علی دایی ,
علی کریمی ,
:: بازدید از این مطلب : 49
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0